اصبغ بن نباته گوید: هنگامى که امیرمؤمنان علیهالسلام ضربتى بر فرق مبارکش فرود آمد که به شهادتش انجامید مردم بر در دارالاماره جمع شدند و خواستار کشتن ابن ملجم - لعنة الله - بودند. امام حسن علیهالسلام بیرون آمد و فرمود: اى مردم! پدرم به من وصیت کرده که کار قاتلش را تا هنگام وفات پدرم رها سازم. اگر پدرم از دنیا رفت تکلیف قاتل روشن است و اگر زنده ماند خودش در حق او تصمیم مىگیرد. پس بازگردید خدایتان رحمت کند.
مردم همه بازگشتند و من بازنگشتم. امام دوباره بیرون آمد و به من فرمود: اى اصبغ! آیا سخن مرا درباه پیام امیرمؤمنان نشنیدى؟ گفتم: چرا. ولى چون حال او را مشاهده کردم دوست داشتم به او بنگرم و حدیثى از او بشنوم، پس براى من اجازه بخواه خدایت رحمت کند. امام داخل شد و چیزى نگذشت که بیرون آمد و به من فرمود: داخل شو. من داخل شدم دیدم امیرمؤمنان علیهالسلام دستمال زردى به سر بسته که زردى چهرهاش بر زردى دستمال غلبه داشت و از شدت درد و کثرت سم پاهاى خود را یکى پس از دیگرى بلند مىکرد و زمین مىنهاد. آن گاه به من فرمود: اى اصبغ آیا پیام مرا از حسن نشنیدى؟ گفتم: چرا، اى امیرمؤمنان، ولى شما را در حالى دیدم که دوست داشتم به شما بنگرم و حدیثى از شما بشنوم. فرمود: بنشین که دیگر نپندارم که از این روز به بعد از من حدیثى بشنوى.
بدان این اصبغ، که من به عیادت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم رفتم همانگونه که تو اکنون آمدهاى، به من فرمود: اى اباالحسن، برو مردم را جمع کن و بالاى منبر برو و یک پله پایینتر از جاى من بایست و به مردم بگو: «هش دارید،هر که پدر و مادرش را ناخشنود کند لعنتخدا بر او باد. هش دارید، هر که از صاحبان خود بگریزد لعنتخدا بر او باد. هش دارید هر که مزد اجیر خود را ندهد لعنتخدا بر او باد.»
اى اصبغ، من به فرمان حبیبم رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم عمل کردم، مردى از آخر مسجد برخاست و گفت: اى اباالحسن، سه جمله گفتى، آن را براى ما شرح بده. من پاسخى ندادم تا به نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم رفتم و سخن آن مرد را بازگو کردم.
اصبغ گفت: در اینجا امیرمؤمنان علیهالسلام دست مرا گرفت و فرمود: اى اصبغ، دستخود را بگشا. دستم را گشودم. حضرت یکى از انگشتان دستم را گرفت و فرمود: اى اصبغ، رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نیز همین گونه یکى از انگشتان دست مرا گرفت، سپس فرمود: هان، اى اباالحسن، من و تو پدران این امتیم هر که ما را ناخشنود کند لعنتخدا بر او باد. هان که من و تو مولاى این امتیم هر که از اجرت ما بکاهد و مزد ما را ندهد لعنتخدا بر او باد. آن گاه خود آمین گفت و من هم آمین گفتم.
اصبغ گوید: سپس امام بیهوش شد،باز به هوش آمد و فرمود: اى اصبغ آیا هنوز نشستهاى؟ گفتم: آرى مولاى من. فرمود: آیا حدیث دیگرى بر تو بیفزایم؟
گفتم: آرى خدایت از مزیدات خیر بیفزاید. فرمود: اى اصبغ! رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در یکى از کوچههاى مدینه مرا اندوهناک دید و آثار اندوه در چهرهام نمایان بود. فرمود: اى اباالحسن! تو را اندوهناک مىبینم؟ آیا تو را حدیثى نگویم که پس از آن هرگز اندوهناک نشوى؟ گفتم: آرى، فرمود: چون روز قیامتشود خداوند منبرى بر پا دارد برتر از منابر پیامبران و شهیدان، سپس خداوند مرا امر کند که بر آن بالا روم، آن گاه تو را امر کند که تا یک پله پایینتر ازمن بالا روى، سپس دو فرشته را امر کند که یک پله پایینتر از تو بنشیند و چون بر منبر جاى گیریم احدى از گذشتگان و آیندگان نماند جز آنکه حاضر شود. آن گاه فرشتهاى که یک پله پایینتر از تو نشسته ندا کند: اى گروه مردم; بدانید: هر که مرا مىشناسد که مىشناسد و هر که مرا نمىشناسد خود را به او معرفى مىکنم، من «رضوان» دربان بهشتم، بدانید که خداوند به من و کرم و فضل و جلال خود مرا فرموده که کلیدهاى بهشت را به محمد بسپارم و محمد مرا فرموده که آنها را به على بن ابىطالب بسپارم، پس گواه باشید که آنها را بدو سپردهام.
سپس فرشته دیگر که یک پله پایینتر از فرشته اولى نشسته بر مىخیزد و به گونهاى که همه اهل محشر بشنوند ندا کند: اى گروه مردم، هر که مرا مىشناسد که مىشناسد و هر که مرا نمىشناسد خود را به او معرفى مىکنم، من «مالک» دربان دوزخم، بدانید که خداوند به من و فضل و کرم و جلال خود مرا امر فرموده که کلیدهاى دوزخ را به محمد بسپارم و محمد مرا امر فرموده که آنها را به على بن ابىطالب بسپارم، پس گواه باشید که آنها را بدو سپردم. پس من کلیدهاى بهشت و دوزخ را مىگیرم. آن گاه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به من فرمود: اى على، تو به دامان من مىآویزى و خاندانتبه دامان تو و شیعیانتبه دامان خاندان تو مىآویزند. من (از شادى) دست زدم و گفتم: اى رسول خدا، همه به بهشت مىرویم؟ فرمود: آرى به پروردگار کعبه سوگند.
اصبغ گوید: من جز این دو حدیث از مولایم نشنیدم که حضرتش چشم از جهان پوشید درود خدا بر او باد.
احمدی نژاد ، چگونه احمدی نژاد شد ؟
یادمان نرفته ، انگار همین دیروز بود که تا پاسی از شب ، خسته و کوفته ،
در حالی که دیگر صدایی از گلویمان در نمی آمد در خیابان ها راه افتاده و به
حمایت از احمدی نژاد ، فریاد می زدیم : "احمدی ، جونمه ، رییس جمهورمه " ،
" جومونگ ایران زمین ، احمدی نازنین " .... و دیگر شعارهای سلیقه ای از
این دست . روزهای منتهی به انتخابات دهم ریاست جمهوری را می گویم. اینها
همه برای آن بود که قبلا یک بار از سوراخ ماری که جریان به اصطلاح اصلاح
طلبی می نامیدند گزیده شده بودیم و دیگر نمی خواستیم آن دوران تلخ و سیاه
تکرار شود ، لذا این گونه به میدان آمده بودیم و انصافا ملت از هیچ چیزی هم
کم نگذاشت .
راستی یادم رفت ، سرنوشت آن دختر جوان دانشجویی که تنگ غروبی در
بلوار کشاورز در بین خواهران و در جمع مردم به نفع احمدی نژاد شعار می داد و
ناگهان توسط طرفداران آن رقیب کینه توز ، به صورتش اسید پاشیدند ، چه شد
؟؟ اسید ، پهنای صورت و چشمان او را سوزانده بود! .... و از این مصایب و
سختی ها که در آن دوران و پس از آن و در زمان فتنه که کم نبود .
در آن ایام ، مردم با درک موقعیت حساس ، به صحنه آمده و از دل و جان
می خواستند که بار دیگر ، امانت خدمتگزاری به اسلام ، انقلاب و کشور را به
دست فرزند خویش بسپارند .هم او که در دوره قبل ، ایمان ، ولایتمداری ،
انقلابیگری ، دفاع جانانه از آرمان های انقلاب و ساده زیستیش را آزموده
بودند . و هم او که بر این باور بوده و هست که این انقلاب مبتنی بر اراده
الهی شکل گرفته و خون های مطهر شهیدان ، این شجره طیبه را آبیاری نموده و
هر گامی در راستای این مسیر نورانی برداشته شود، خیر و سعادت دنیوی و اخروی
را نصیب انسان می سازد .
ملت ، این بار نیز احمدی نژاد را می خواست با همان ویژگی هایش
. زیرا که از ابتدای انقلاب ، همواره مردم ایران ، نشان داده اند که به
دنبال فرد یا جریانی هستند که در راه اسلام و خط نایب امام زمان خویش باشد .
آنها این بار نیز احمدی نژاد را برگزیدند ، چون :
احمدی نژاد را فردی مومن ، پرکار ، مصمم و با اعتماد به نفس و البته مستقل در اقدام و تصمیم گیری ها دانسته و می دانند .
احمدی نژاد هماهنگ با موازین و جهت گیری های نظام اسلامی گام
برداشته و انقلابیگری ، ولایتمداری ، مکتبگرایی ، عدالت خواهی و خدمتگزاری
را سرلوحه شعارهای خویش قرار داده و همواره بر گفتمان انقلاب اسلامی و
آرمان های ملت مسلمان ایران تاکید داشته و دارد .
و از همه مهم تر ، احمدی نژاد همواره مورد تایید و حمایت رهبری بوده
که قطعا بدون پشتیبانی های ایشان ، کشور به این حد از پیشرفت و سربلندی نمی
رسید و او نیز همواره مستهظر به این حمایت ها بوده و نیل به موفقیت های
حاصله را تایید و پشتیبانی های رهبری عزیز دانسته و می داند .
مخلص کلام آن که ، ملت ، احمدی نژاد را بدون شناخت برنگزیده و آسان
به اینجا نرسانده اند ، بلکه آنان او را با هزاران خون دل ، امید و آرزو و
نذر و دعا بر کرسی خدمت نشانده و تنها و تنها از وی کار برای اسلام ،
خدمت به کشور ، پیروی از میراث گرانبهای امام و شهیدان ، تبعیت از مقام
عظمای ولایت و حرکت به سوی آرمان های بلند انقلاب را می خواهند ، همان طور
که تا کنون چنین بوده و چنین نیز خواهد بود .
دولت انگلیس از پلیس آمریکا برای مهار و سرکوب جنبش و آشوب اجتماعی اخیر در لندن و دیگر شهرهای این کشور کمک خواست.
به گزارش دویچه وله، «نخست وزیر محافظه کار انگلیس که به خاطر ناآرامی ها به شدت زیر فشار قرار دارد، قول داد زمینه های واقعی این ناآرامی ها را مورد بررسی قرار دهد. وی گفت که دولت بریتانیا برای بررسی این مسائل از آمریکا کمک خواهد گرفت. شهرهایی مثل بوستون مشکلات مشابهی دارند و بیل براتون رئیس پلیس پیشین لس آنجلس و نیویورک می تواند کمک کند.»
این گزارش حاکی است سیاست سختگیرانه دولت محافظه کار بریتانیا، مورد پشتیبانی اپوزیسیون نیز قرار گرفته است. ادمیلیباند رئیس حزب کارگر در نشست ویژه پارلمان گفت؛ «ما همه در کنار هم ایستاده ایم. این برخوردها همه ما را دستخوش حیرت کرده است. جایی برای بخشش نیست و ما آن را تحمل نمی کنیم.»
نخست وزیر انگلیس تهدید کرده است: برای بازگرداندن آرامش به شهرهای آشوب زده ممکن است ارتش را وارد خیابانها کند.
نخست وزیر انگلیس همچنین از احتمال بستن شبکه های اجتماعی نظیر توییتر و فیس بوک و ایجاد محدودیت در فضای اینترنت خبر داد.
دیوید کامرون گفت: هرکسی که اقدامات وحشتناک اخیر را نگاه کند از اینکه چگونه آنها از طریق شبکه های اجتماعی خود را سازماندهی می کنند؛ متعجب خواهد شد.
وی افزود: دولت با سرویس های امنیتی؛ پلیس و شرکت های اینترنتی و مرتبط با شبکه های اجتماعی در حال همکاری و رایزنی است تا موضوع بستن این شبکه ها را بررسی کند.
در حالی که بیش از 16 هزار پلیس برای برقراری حالتی از حکومت نظامی و جلوگیری از احیای آشوب های هفته گذشته بسیج شده اند، مرخصی تمام نیروهای پلیس نیز لغو شده است.
این اتفاقات که عمق و ریشه داری اغتشاشات اخیر را در شهرهای مختلف می رساند مانع از توجیه تراشی شبکه BBC نشد. این شبکه می گوید « یکی از دلایل بالا بودن تعداد شرکت کنندگان در ناآرامی ها، تعطیلات تابستانی و طولانی بودن روز است! بی بی سی مجددا همین شرکت کننده با تعداد بالا در ناآرامی ها را دزد و غارتگر توصیف کرد. به عبارت دیگر بی بی سی معتقد است مردم انگلیس برای تعطیلات خود، امکانات گذران اوقات فراغت پیدا نکرده اند و احتمالا به خاطر سر رفتن حوصله شان در روزهای طولانی تابستان، یک جنبش بزرگ اجتماعی را که حتی به صحنه آمدن ارتش و خدمت نظامی را نیز باعث شده، تدارک کرده اند!
بی بی سی می افزاید: وقتی مردم می بینند که کسی جلوی کارهای خلاف دیگران را نمی گیرد آنها هم انگیزه پیدا می کنند دست به غارت بزنند.
گفته می شود در جریان ناآرامی های اخیر دست کم 320 میلیون دلار خسارت به اقتصاد انگلیس وارد شده است.
پنجشنبه 26 شهریور ماه 1371، حادثهای در یک
رستوران یونانی به نام میکونوس در منطقه «ویلمرسدورف» برلین رخ داد که
تأثیر زیادی در روابط ایران و اتحادیه اروپا بر جای گذاشت.
بر اثر حمله افراد مسلح به این رستوران، 4 تن کشته شدند. بعد از این حادثه
رسانههای غربی در پی آن بودند تا جمهوری اسلامی را به عنوان مسئول این
ترورها معرفی کنند.
جریان دادگاه بررسی این جنایت که چندین سال به طول انجامید، با
صحنهگردانی آمریکا و صهیونیستها و شهادتهای ساختگی نیروهای اپوزیسیون
و سلطنتطلبان خارج نشین، به گونهای پیش رفت که دادگاه، اتهاماتی را
متوجه مقامات جمهوری اسلامی ساخت و بر ضد بعضی از آنها احکامی نیز صادر
کرد.
بعد از این اقدام دادگاه، کشورهای اروپایی در اقدامی نسنجیده و شتابزده
سفرای خود را از تهران فراخواندند تا به زعم خود، جمهوری اسلامی را تحت
فشار قرار دهند و جایگاه ایران را در صحنه بینالمللی خدشهدار کنند.
چند هفته بعد از این فراخوانی و در حالیکه کشورهای اروپایی متوجه اشتباه
استراتژیک خود شده بودند، درخواست بازگشت سفرایشان به تهران را مطرح کردند
که دولت جمهوری اسلامی با این کار مخالفت کرد.
رهبر معظم انقلاب، ضمن سخنرانی خود در دیدار با جمع کثیری از کارگران و معلمان در 10 اردیبهشت 76 در این رابطه فرمودند:
«در مرحلهى اوّل، سفیر آلمان را فعلاً تا مدّتى نباید راه بدهند که به
ایران بیاید. بقیه هم که مىخواهند به عنوان یک حرکت به اصطلاح آشتىجویانه
برگردند، مانعى ندارد. خودشان رفتهاند، خودشان هم برمىگردند. دیدند که
رفتنشان هیچ اهمیتى ندارد. اینها مىخواهند برگردند، مانعى ندارد؛ اما در
رفتن سفراى ایران به کشورهاى آنها، هیچ عجلهاى نباید بشود. باید سرِ صبر و
فرصت ببینند چه چیزى مصلحت است؛ هر چه که عزّت اسلامى اقتضا مىکند،
همانطور که همیشه گفتهایم، همانگونه عمل کنند.»[1]
سرانجام پس از کش و قوس های فراوان، سفرای کشورهای اروپایی بدون حضور آلمان، به سفارتخانههایشان در تهران بازگشتند.
سفیر آلمان چندی بعد به تهران بازگشت.
http://www.inn.ir/newsdetail.aspx?id=38973
علی نادری: تنشزدایی در سیاست خارجی. اگر مواضع مسئولین ارشد سیاست خارجی جمهوری اسلامی در دهه 70 و اوایل دهه 80 را بررسی کنیم، شاید پر بسامدترین واژه، همین اصطلاح باشد. رویکردی که بر مبنای آن دولتهای پس از جنگ حداقل به مدت 16 سال تلاش کردند، به شیوههای مختلف حسن نیت خود را به طرفهای خارجی ثابت کرده و از طرف مقابل اعتماد و روابط حسنه طلب کنند.
هر چند در سالهای ابتدایی این تغییر رویکرد در سیاست خارجی ایران انقلابی که به تازگی از جنگی هشت ساله در مقابل همه تحریمهای جهانی، پیروز بیرون آمده بود - به دلیل اعتماد زیاد به دولت هاشمی رفسنجانی، و فضای بسته مطبوعاتی حاکم بر دولت سازندگی ـ انتقادهای چندانی رسانهای نشد، اما تدریجا و با نمایان شدن تاثیرات این منش در روابط جمهوری اسلامی با کشورها انتقادات جریانات انقلابی به رسانهها کشیده شد.
آنچه در این انتقادات از همه پررنگتر بود، کوتاه آمدن از اصول انقلابی در سیاست خارجی به بهانه تنشزدایی و ایجاد فرصت چیرگی برای طرف مقابل با کوتاه آمدنهای غیر موجه به امید رسیدن به جایگاهی مقبول در میان قدرتهای جهانی بود. رویکردی که در سالهای بعد و دولت اصلاحات نیز ادامه داشت و در دیدار اخیر رهبر معظم انقلاب با کارگزاران نظام مورد انتقاد قرار گرفت: «هر وقت ما کوتاه آمدیم، یک خردهاى سست برخورد کردیم، آنها پرروتر شدند. نخیر؛ ایستادگى جمهورى اسلامى، تصریح به شعارهاى انقلاب، تصریح به مبانى انقلاب، عزت ما را در دنیا بیشتر کرده است.»
و شاید سلسله گفتوگوها با مقامات اروپایی را که در آن دروه با عنوان "گفتوگوهای انتقادی" مشهور شد، بتوان یکی از جدیترین محورهای رویکرد تنشزدایانه در دولت سازندگی دانست. هر چند سرانجام این گفتگوها، زمینهسازی برای محکوم کردن سران جمهوری اسلامی در دادگاهی معمولی در آلمان و به دلیل ماجرای قهوهخانه میکونوس بود!
"گفتوگوهای انتقادی" که مبنای آن حضور ایران در میز مذاکره با مقامات اروپایی برای بررسی انتقادات اروپا از ایران! وسپس تلاش برای رفع آن انتقادات بود، در همان زمان و با جدی شدن ماجرای دادگاه میکونوس مورد انتقاد جدی رهبر معظم انقلاب قرار گرفت.
ایشان در دیدار تاریخی خود با معلمان و کارگران در اردیبهشت 76 و همزمان با اوج گرفتن ماجرای میکونوس در انتقاد از این گفتوگوها عنوان کردند: «به خیال خودشان، دولت ایران را مىترسانند و مىگویند ما گفتوگوهاى انتقادى را قطع مىکنیم. به درک که قطع مىکنید! اگر انتقادى هست، ما از شما انتقاد داریم. اسم این گفتوگوها، از اوّل غلط بود. من از اوّل هم مىگفتم که بگویید این گفتوگوها، انتقاد دو طرفه است. اگر انتقادات، انتقاد دوطرفه است، ما بیشتر از شما انتقاد داریم، تا شما از ما. شما چه انتقادى دارید؟ انتقاد شما به این است که چرا ما به اصول اسلامى خود پایبندیم! این، افتخار ماست. ببینید دشمنان ملت ایران، چقدر وقیح ، ظالم، غیرمنصف، پررو و بددلند!»
اما در شرایطی که تلاش برای تنشزدایی و تن دادن دیپلماتهای ایرانی به نشستن بر سر میز "گفتوگوهای انتقادی" موجب شده بود تا طرف اروپایی برای ادامه جلسات انتقادی خود از ایران شرط گذاشته! و حتی اقدام به محکومیت قضایی دولتمردان جمهوری اسلامی کند، رهبر معظم انقلاب با ورود مقتدرانه به این موضوع، ماجرای قهوهخانه میکونوس را به یک پیروزی بزرگ در عرصه سیاست خارجی ایران تبدیل کردند. پیروزی بزرگی که ایشان در دیدار اخیر و راهبردی خود با کارگزاران نظام از آن با عنوان "سیلی محکمی که اروپا از همین حسینیه خورد!" یاد کردند.
امیر علی صفا در وبلاگ خود به شرح این سیلی تاریخی پرداخته است. وی با اشاره به ماجرای قهوه خانه میکونوس مینویسد:
پنجشنبه ۲۶ شهریور ماه ۱۳۷۱، حادثهای در یک رستوران یونانی اما پاتوق ایرانیها به نام میکونوس در منطقه "ویلمرسدورف" برلین رخ میدهد. ساعت حدود 22:50 ناگهان سه فرد مسلح وارد رستوران میشوند. یکی نزدیک در ورودی و دومی در قسمت جلویی رستوران میایستند و نفر سوم نیز مسلسل به دست وارد قسمت پشتی رستوران که شش ایرانی در آنجا دور یک میز نشسته بودند رفته و همه آنها را به رگبار میبندد. از جمع افراد حاضر در رستوران چهار نفر در جا کشته میشوند و یک نفر نیز به شدت زخمی میشود و چهار نفر دیگر نیز جان سالم بهدر می برند.
در این حادثه "صادق شرفکندی" دبیر کل حزب دمکرات کردستان ایران، "همایون اردلان" نماینده حزب دمکرات کردستان ایران در آلمان، "فلاح عبدلی" نماینده حزب دمکرات کردستان ایران در اروپا، "نوری دهکردی" کارمند صلیب سرخ، کشته میشوند.
یک سال بعد از این واقعه، دادگاهی در آلمان به ریاست "فریچوف کوبش" پیگیر این ماجرا میشود و پنج سال بعد، در ۲۱ فرودین ۷۶ طی حکمی که مدرک اصلی آن شهادت "ابوالحسن بنی صدر" است، "کاظم دارابی" از اتباع ایرانی و "عباس رحیل" تبعه لبنانی به حبس ابد و "یوسف امین" و "محمد اتریس" هر دو از اتباع لبنان به ترتیب به ۱۱ و ۵ سال زندان محکوم میشوند و مهم تر از اینها در ادامهی رای در حکمی طنز گونه و با شهادت اپوزسیون خارج نشین، مسولین طراز اول جمهوری اسلامی متهم به صدور دستور قتل مخالفان بی خطر خود میشوند.
در واکنش به این اقدام دولت آلمان، دکتر ولایتی (وزیر امور خارجه وقت ایران) در مرحلهی اول، سفیر آلمان را فرامیخواند و مراتب اعتراض خود را بیان میکند، متعاقب آن آلمان سفیر خود را از ایران خارج میکند و چهار دیپلمات ایرانی را از آلمان اخراج میکند. متقابلاً ایران هم سفیر خود را از آلمان فرا میخواند. اینجاست که تمام کشورهای اروپایی در اقدامی بی سابقه و البته شتاب زده، جهت تحت فشار قرار دادن ایران، تمام سفرای خود را از ایران خارج میکنند و متقابلاً ایران نیز سفرای خود در اروپا را فرا میخواند و این اوج شکل گیری بحرانی بیسابقه است که میتواند حتی پایههای حیات سیاسی یک کشور را نیز به خطر بیاندازد.
در اکثر قریب به اتفاق منابع لاتین، قضیه این دادگاه را تا همین جا ذکر کرده و هیچ اشارهای به ادامهی جریان و نحوه خاتمه یافتن آن نداشتهاند.
سیلی تاریخی به اروپا
یک ماه از صدور رأی گذشته و اردیبهشت ۷۶ فرا رسیده. غرب و صهیونیسم حساب تمام کارها را کرده اند، همهی سفرای کشورهای اروپایی خارج از ایران مشغول استراحت هستند، یک بحران تمام عیار و فلج کننده! چشمها به "حسینهی امام خمینی" واقع در انتهای خیابان فلسطین در تهران است. معلمان به دیدار رهبر انقلاب رفته اند و البته اروپا منتظر است تا عقب نشینی طبیعی و ناگزیرانه بلندپایه ترین مقام ایران را بشنود.
رهبر حکیم انقلاب شروع به سخنرانی میکنند:
«همین آقایان اروپاییها؛ همینهایى که دیروز در لوکزامبورگ نشستند و ریشهایشان را همقد کردند و با هم حرف زدند و حکمت(!) صادر نمودند، دهها کشور دنیا را استعمار کردهاند. اگر استعمار و تضییع حقوق ملتها گناه است، این گناه فقط بر گردن همین دولتهایى است که نمایندگانشان دیروز نشستند و راجع به ایران حرف زدند که حقوق بشر را رعایت کند!»
بعد هم از پرکشته ترین دو جنگ جهانی که همینها با هم به وجود آوردند، سخن گفته و از کارخانههای سلاح شیمیایی در عراق که همین اروپاییها ساخته بودند. پشت تریبونی که همه منتظر عقب نشینی ایران بودند، یکی یکی جنایات اروپا را برشمرد، از بوسنی گرفته تا قانا، و دست آخر هم آب پاکی را رو دستشان میریزند:
«مگر کسى اهمیت مىدهد که اینها چه گفتهاند؟ البته دستگاه دولتى ما که بحمداللَّه مواضع بسیار خوبى در مقابل حرکتهاى زشت اینها داشته است، از حالا به بعد هم بایستى با کمال قدرت عمل کند و در مرحله اوّل، سفیر آلمان را فعلاً تا مدّتى نباید راه بدهد که به ایران بیاید. بقیه هم که مىخواهند به عنوان یک حرکت به اصطلاح آشتىجویانه برگردند، مانعى ندارد. خودشان رفتهاند، خودشان هم برمىگردند. دیدند که رفتنشان هیچ اهمیتى ندارد. اینها مىخواهند برگردند، مانعى ندارد؛ اما در رفتن سفراى ایران به کشورهاى آنها، هیچ عجلهاى نباید بشود. باید سرِ صبر و فرصت ببینند چه چیزى مصلحت است؛ هر چه که عزّت اسلامى اقتضا مىکند - همان طور که همیشه گفتهایم - همان گونه عمل کنند.»
«این نکته را، هم اروپاییها و هم دیگران بدانند. اروپا خیال نکند که ما به او احتیاج داریم؛ ابداً. ما به اروپا هیچ احتیاجى نداریم. ما کشور خودمان را مىتوانیم بدون اروپا هم اداره کنیم. حالا فرض کنید، اگر چهار قلم کالاى لوکس و تجمّلاتى از فلان جا مىآید، نیاید؛ چه اهمیتى دارد. آنچه که مورد نیاز ملت ماست، در داخل تولید مىشود و اگر هم چیزى باشد که ما لازم داشته باشیم، خیلى از کشورها هستند که صف کشیدهاند تا به ما بفروشند. چه نیازى به این چند دولت کشور اروپایى است که خیال مىکنند صاحب دنیا هستند؟!»
پس از این سخنرانی، سفرای اروپا یکی یکی و بهتدریج در آخرین مرحله نیز سفیر آلمان به ایران بازگشت تا این پایانی باشد بر ماجرای قهوه خانه میکونوس!
رهبر انقلاب اسلامی در سخنان راهبردی خود در دیدار اخیر با کارگزارن نظام و با تاکید بر اعتبار بینالمللی ایران به عنوان یکی از نقاط مثبت نظام، ضمن اشاره به این ماجرا اینچنین از این سیلی تاریخی یاد کردند:
«اعتبار بینالمللى. بنده موافق نیستم با این نظر که امروز وضع ما از لحاظ بینالمللى وضع منفى است؛ به هیچ وجه. گاهى این مسئله در بعضى از اظهارات شنیده میشود، گفته میشود. نخیر، امروز وضع ما از لحاظ بینالمللى بسیار خوب است. امروز جمهورى اسلامى در فضاى سیاست بینالمللى، به عنوان یک کشور محترم، اثرگذار، معتبر و متنفذ در دنیا شناخته شده است.
این عزت بینالمللى را که ناشى از عوامل خاص خودش است -حضور مردم، ایستادگى مردم، شعارهاى روشن و واضح انقلاب در دست و زبان مردم و مسئولین- فلان حرکت یک دولتى در یک گوشهى دنیا که حالا یک دهنکجىاى میکند، یک حرفى میزند، نمیتواند خدشهدار کند. این حرکتها همیشه بوده. بعضى خیال میکنند اگر امروز فلان دولت مستکبر، چه در اروپا، چه در غیر اروپا، نسبت به جمهورى اسلامى یک حرفى میزند، یک چیزى میگوید، یک اظهارنظرى میکند که اهانتآمیز به جمهورى اسلامى است، این معنایش تنزل رتبهى جمهورى اسلامى است؛ نه، اینها هر وقت توانستند، کردند.
آن زمانى هم که ما متأسفانه یک مقدارى در مقابل دشمن کوتاه مىآمدیم، از این کارها میکردند. اینجور نیست که ما حالا چون ایستادگى کردیم، چون استقامت به خرج دادیم، بگوییم اینها را سر لج آوردیم؛ نه. یک روزى در خطابههاى مسئولینمان مناقب آمریکا ذکر میشد؛ همان روزها رئیس جمهور وقت آمریکا با سبکسرى تمام، ایران را به عنوان محور شرارت معرفى کرد!
یک روزى یکى از دولتهاى اروپایى نسبت به جمهورى اسلامى اظهار علاقه و ارتباط و اینها میکرد؛ همان دولت سر قضیهى قهوهخانهى میکونوس دادگاه تشکیل داد، مسئولین درجهى یک کشور را در آن دادگاه متهم کرد! دولتهاى اروپایى با آنها همدست شدند، همهشان سفراى خود را از تهران فراخوانى کردند؛ اینها که یادمان نرفته. خواستند سیلى بزنند، البته سیلى سختترى خوردند. از همین حسینیه آنچنان سیلىاى خوردند که بعد تا مدتها دنبال علاجش بودند! هر وقت توانستند، آنها درصدد سیلى زدن برآمدند.»
ادامه مطلب ...